سریالی دیدنی و پلیسی که توانست در آن سالها مخاطبان زیادی رو کسب کند.
نویسنده داستان و کارگردان : کیومرث پوراحمد
با کیفیت بالا و کامل
کاری از گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما ۱۳۷۵
ژانر پلیسی در سینما و تلویزیون ایران جایگاه چندان پررنگی ندارد و کمتر میتوان در کشورمان به فیلم سینمایی یا سریالی تلویزیونی برخورد که از مضامین پلیسی بهرهمند باشند. اگرچه در سالهای اخیر مجموعههایی مثل کارآگاه، کارآگاهان و پلیس جوان در این زمینه ساخته شدهاند، اما در هر حال در قیاس با کلیت آثار تولیدی این موضوع همچنان ابعادی معدود و انگشتشمار دارد. شاید یکی از دلایل این امر، دشواری تطبیق دادن این ژانر با مختصات بومی و فرهنگی ما در عرصه هنرهای بصری و نمایشی باشد.
اغلب فیلمها و یا سریالهایی که از این موضوع استفاده کردهاند به دلیل آنکه از الگوهای غربی تبعیت کردهاند و چندان همسنخ با ظرفیتها و انگارهها و ویژگیهای این به جایی نبودهاند، به توفیق نیز نرسیدهاند و حتی اگر هم با استقبال نسبی مخاطب روبهرو بودهاند، در هر حال بهدلیل بیگانگی با بافت هویتی ایرانی، از نظر ساخت و پرداخت دچار ضعف بودهاند. البته این موضوع به دلیل آنکه سازههای اجتماعی و صنفی دستگاه پلیسی و نیز پیشینه تاریخی آن در ایران و خارج از ایران با هم متمایز است شکلی موجه دارد، منتها در هر حال به نظر میرسد که میتوان با تعمیق بیشتر در خصوص تعامل پتانسیلهای تلویزیونی و سینمایی با ساحتهای بومی چنین موضوعاتی، تا حدی به ترکیبی منطقی دست پیدا کرد.
یکی از کسانی که سعی کرد با درهمآمیزی مضامین جنایی و پلیسی با رهیافتهای ملی، شکلی جدید از این فراگرد را تجربه کند، کیومرث پوراحمد بود که با ساخت سریال سرنخ که در سال ۱۳۷۶ در تلویزیون پخش شد توجه بسیاری از مخاطبان و نیز منتقدان را به خود جلب کرد.
پوراحمد موقع ساخت این سریال ۴۸ سال داشت و در واقع رجعتی کرده بود به نوجوانیاش که کتابخواندن را با مطالعه کتابهای پلیسی آغاز کرده بود و علاقه زیادی به نمایش پلیسی رادیویی جانیدالر یافته بود. در اوایل دهه ۱۳۵۰ که سریالهای خارجی پلیسی زیادی از سیما پخش میشد (مثل ستوان کلمبو)، پوراحمد طرحی پلیسی نوشت و در اختیار رئیس واحد نمایش تلویزیون (که آن زمان داوود رشیدی بود) قرار داد اما این طرح نتیجه عملی نرسید. پوراحمد دغدغه ساخت یک اثر پلیسی را همچنان در گذشته ذهن خویش نگهداشت تا این که در اواخر دهه ۶۰ ، یک سیناپس پلیسی دیگر که بعدها گسترش پیدا کرد و تبدیل به یکی از قسمتهای سریال سرنخ به نام آلبوم تمبر شد نوشت و همچنان فاقد نتیجه باقی ماند. نهایتا پس از مذاکراتی که بین موسسه روایت فتح به عنوان تهیهکننده و سازمان صداوسیما بر سر طرحهای پلیسی پوراحمد برقرار شد (و البته این نیز به توافق نهایی نرسید) با مساعدت مدیریت وقت شبکه این طرحها به مرحله برآورد و اجرا رسید. پوراحمد که پس از نمایش سریال موفق قصههای مجید به شهرتی فراگیر بین عموم مردم رسیده بود، با این سریال نیز بین مردم جای بیشتری باز کرد و با این که برخی از قصههای سریال برداشتهایی آزاد از داستانهایی خارجی از کارل چابک و ایزابل آلنده است، روی هم رفته حس و حال ایرانی در کلیت سریال غلبه دارد.
آنچه زیربنای سریال سرنخ را تشکیل میدهد بعد اجتماعی آن است. در این مجموعه به نحو ظریفی بر انگیزههای اجتماعی و روانی جنایتها تاکید میشود
پوراحمد در این سریال، به تعریف ۱۲ داستان میپردازد که از عزیمت پلیس اصفهانی و دستیارش به تهران در اثر اتفاقی ناخوشایند آغاز میشود و با برگشت او به زادگاهش و حل معمای آن رویداد ناخوشایند به اتمام میرسد. حضور شیرین جهانبخش سلطانی و پوراندخت یزدانیان در نقش پلیس و مادرش در ملموس کردن فضای حسی اثر بسیار یاریگر بود و زمینههای اجتماعی یا خانوادگی جنایاتی نیز که در این ۱۲ داستان مطرح میشود بسیار نزدیک به مختصات فرهنگی و بومی ایرانی است. پوراحمد درباره بافت قصههای این سریال گفته است: من فیلم پلیسی خاص یا شیوه خاصی را مد نظر قرار ندادهام. ضمن این که خیلی هم در بند رعایت واقعیت نبودم. چون اصلا مسائل پلیسی و جنایی در ایران به این شکل نیست، اینجا کسی که آدم میکشد، چند ساعت بعد دستگیر میشود. چون طرح و برنامه و باند و از این چیزها مثل مثلا آمریکا وجود ندارد. از طرفی با خود قرار گذاشته بودم که این مجموعه بیش از یک بار قابل دیدن باشد. چون در فیلمهایی که اصل گرهافکنی است، وقتی در انتها گره باز میشود دیدن این فیلم برای بار دوم لذتبخش نیست. اصل برایم ایجاد ظرایف و پرداختن به حوادشی است که اثر را بیش از یک بار قابل دیدن کند.
به این ترتیب به نظر میرسد سریال سرنخ برخلاف نام و نوع عنوانبندی و حتی شیوه تیپسازیاش وجود همیشگی یک پلیس و دستیارش خیلی هم در ابعاد ژانر پلیسی نمیگنجد. به نظر میرسد دغدغه پوراحمد در این مجموعه، طرح یک معما و حل آن نبوده است، همچنان که در اولین قسمت سریال نیز امیرحسین اوصیا (شخصیت اول مجموعه) به فرزندش میگوید: نوشتن یک قصه جنایی مثلا از نوع داستانهای آگاتا کریستی بسیار مشکل است، چون هم باید خودت یک جنایت را طراحی کنی و هم جنایتکار را پیدا کنی. به این ترتیب کیومرث پوراحمد از همان آغاز به راحتی ادعای پردازش یک طرح پلیسی/ جنایی را از خود سلب میکند و اگرچه به ظاهر در قالب معمایی کار میکند، اما چندان دغدغه معماپردازی ندارد، آنسان که از همان اول هر قسمت در میان دو سه مظنون ماجرا، میتوان جنایتکار را تشخیص داد.
در واقع آنچه زیربنای سریال سرنخ را تشکیل میدهد بعد اجتماعی آن است. در این مجموعه به نحو ظریفی بر انگیزههای اجتماعی و روانی جنایتها تاکید میشود تا طرح خود جنایات به یاد آوریم که در هریک از بخشهای سریال، عواملی نظیر مهاجرت، غربت، طمعورزی، سوءتفاهم، اتهام، طلاق، کینهتوزی و… ریشههای اصلی بزهها را تشکیل میدهند و پوراحمد نیز بار عمده کار را صرف پرداختن به این ریشهها میکند و برای بارزتر کردن این عوامل، حتی فاصله بین سکانسهای مختلف سریال را که اصطلاحا پاساژ نامیده میشود با نمایش ترافیک سنگین خیابانهای تهران پر میکند و معضلات یادشده را به صورت غیرمستقیم و بر زمینه نابسامانی ناشی از صنعتی شدن جامعه و پیچیدهتر شدن روند زندگی میانگارد؛ فرآیندی که در جامعه ما در برخورد با باورها و بافتهای سنتی تنش ایجاد میکند. در سریال سرنخ، این معضلات حوزهای عمومی را در بر میگیرند و استفاده پوراحمد از لهجهها و گویشهای مناطق مختلف ایران، بر این امر صحه میگذارد.
در این مجموعه، گاه ترفندهایی دیده میشود که در نظر اول با ظرافت به کار گرفته شدهاند. مثلا در قسمت اول از دیزالوهای پیدرپی برای القای دو مفهوم بهره گرفته شده است. یکی گذر زمان و دیگری فشار روانی و عصبی که بر بازپرس در بازجویی از پدرزنش وارد میشود. در قسمتهای بعدی نیز تمهیدات دیگری به چشم میخورند از قبیل دیزالوهای متعدد برای حفظ ایجاز در گفتگوها و استفاده از کلیشه صحبت کردن با تصویر در آینه برای نشان دادن تضادهای درونی نفس بشر با استفاده از فلاش فورواردهای پیاپی برای القای آشفتگی ذهنیت جوانی که قصد ارتکاب جنایت دارد. البته آنچه لطمه مهمی به این ترفندها وارد ساخته است، استفاده بیش از حد پوراحمد از آنهاست، به گونهای که اصل قضیه لوث میشود و لطف اولیه آن از بین میرود. با این حال نکته مهمی در شخصیتپردازی جانیان در این سریال به چشم میخورد که عبارت است از رخ دادن قتلها در فضاهای ساده و نزدیک ساختن بزهکاران به انسانهای عادی و روزمره. برای همین خبر چندانی از نورپردازی، نمابندی یا موسیقی دلهرهآور نیست و کار به آنجا میکشد که حتی از زاویههای مختلف دید انسانی یک جنایت تحلیل و تبیین میشود تا عنصر قضاوت شکلی منشوری پیدا کند. پوراحمد در جایی در این باره گفته است: «ما در واقع از هر ماجرا چند روایت را مطرح میکنیم. یعنی هریک از آدمهای درگیر ماجرا از زاویه دید خود قضیه را روایت میکنند.
به نظر من مهم است که به لحاظ روانکاوی، قضیه قتل از دیدگاههای متفاوت روایت شود، چون قرار است ما حدس و گمان تماشاگر را برانگیزیم».
در سریال سرنخ جدا از بازیگران قدیمیتر (مثل کیانیان، سلطانی، خداویسی) بازیگران جوانی نیز بازی میکردند که بعدها تبدیل به چهرههایی حرفهای در سینمای ایران شدند. محمدرضا فروتن شاخصترین این چهرههاست. او که توسط سیروس الوند به پوراحمد معرفی شده بود در یکی از قسمتهای سرنخ با نام تماشاخانه بازی کرد که به دلیل نقش پرقدرتی که ایفا نمود، یکشبه ره صدساله پیمود و نخستین جرقههای ستاره شدنش در سینما را مشتعل ساخت. پوراحمد بعدها در شب یلدا، نوک برج و اتوبوس شب باز هم با فروتن همکاری کرد. قسمت تماشاخانه با این که از نخستین کارهای فروتن است در عین حال جزو بازیهای تماشایی و درخشان او نیز به حساب میآید. پوراحمد البته از نابازیگران نیز در این سریال بهره گرفت و مثلا از کارگران رستورانی در پارک ساعی که اهل قوچان بودند در قسمتی با نام دورافتاده بازیهایی تماشایی گرفت. پوراحمد در باب بازیگیری از بازیگرانش میگوید: «چیزی که مرتب به همه بازیگرانم توصیه میکنم این است که فن بیان را فراموش کنند… نه فقط فن بیان که همه آموختهها را سر صحنه فراموش کنند.
از آموختهها هر چه در ذهن رسوب کرده باشد همان کافی است… بشدت با بازیهای تصنعی و نمایشی مخالف هستم».
این سریال زیبا در 2DVD تقدیم به مشتریان عزیز
با خرید این محصول علاوه برخورداری از گارانتی و بیمه
یک محصول ارزشمند سلامتی از ما هدیه بگیرید